- ملازم شدن
- همواره نزد کسی بودن، همیشه در جایی مقیم بودن، همراه بودن، نوکر شدن، مواظب شدن
معنی ملازم شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به گردن گرفتن فریچوانیدن، همراه شدن متعهد شدن: (و جزیه قبول کردند ملتزم شدند که سال بسال برسانند) (ظفرنامه یزدی. چا. امیر کبیر 383: 2)
ضروری شدن، واجب شدن
واجب شدن امری بر کسی، متهم شدن، مغلوب شدن (در مباحثه و مناظره)
واجب شدن
دردسر دادن
درد کشیدن دردمند شدن درد کشیدن دردمند شدن: خاطر عاطر حضرت صاحبقران از حدوث آن واقعه بغایت متالم شد
درد سر دادن زحمت دادن رنج رسانیدن
همواره همراه و ندیم کسی کردن شخصی را: (چون مجلس باخر رسید و مستان عزم شبستان کردند سلطان از زبان خود کسی را ملازم قیصر کرد و جهت احتیاط را فرمود که با او رسوم چرب زبانی و آداب نیکو محضری ممهد دارند) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 27)، همیشه در جایی مقیم ساختن، نوکر کسی کردن، مواظب کردن
ستیزه کردن، مزاحم شدن، متعرض گردیدن: (... قرار نهادند که سیستان... مسعود را باشد و متعرض و منازع نشوند) (سلجوقنامه ظهیری. چا خاور 17)
شکست خوردن و گریختن
روانه شدن، رهسپار شدن
یکدل شدن دل بر کاری نهادن یکدل شدن بر کاری قاطع بودن بر کاری
آهنگ کردن قصد کردن، حرکت کردن به سوی مقصدی